از همه جا و هیچ جا

ساخت وبلاگ
خدایا... خودت خوبم کن. آدمی زاد که صبرش زیاد نیست. اگر قراره با این بی حوصلگی و حالت اهریمنی که به جونم انداختی بره و من قراره تنها باشم زودتر رهاش کن. خدایا... حوصله خودمو ندارم. از خودم شرمنده ام. کسی بهم نمیگه چرا کار نمی کنی اما خودم به جنون رسیدم. از این حالت رفتم تو کما. حسش وحشتناکه. دردناکبش اینه که همه میگن وا خب کار کن. اگه دلت می خواد کار کنی خب کار کن. از ادما می ترسم. امشب بعد خیلی وقت رفتم بیرون. انگار تو فضا راه می رفتم. توی دلم خالی خالی خالی بود. بی حوصله و بی ذوق. خسته ام. سرم تیر می کشه. تلخترین قسمتش اینه که به همه میگم کار می کنم. به دوستا و آشناها. دردناکترین هم صبح هاست که هیچ انگیزه ای برای بلند شدن ندارم و فقط از این همه بیهودگی دلم می خواد آب بشم برم تو زمین. بعد بابا میگه بلند شو یه ورزشی بکن. مامان صدا میزنه یه چیزی بپز. و من صدای شکستنمو می شنوم. همه میگن دردم بیخوده. خودت کمکم کن. تو که اشکامو می بینی. من چم شده؟ نکنه مردم؟ هیچ لذتی پیش چشمم رنگ نداره. از همه جا و هیچ جا...ادامه مطلب
ما را در سایت از همه جا و هیچ جا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nobodeyb بازدید : 16 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 20:38

دوست دارم سال نویم امسال کریسمس باشد. پای کاج بنشینم و بگویم 2018 جان خوب باش. این سال بد 96 را حتی سه ماه مانده را نمی خواهم. سلسله وقایعی که دردم آورده اند. اینکه شب تصادف بابا و داداش را به یاد می اورم که در تاریکی و تنهایی با خدایم خلوت کرده بودم. باران می بارید. شکر کردم خدا را. و فردایش با یار قرار آخر هفته شمال چیدیم. حمام رفتم و آلوئه ورا به صورتم زدم. شلوارک نو کریسمسیم را پوشیدم و جلوی آینه می خندیدم. ورزش هم کردم. نشان به آن نشان که گردنبندم را در آوردم که وقت ورجه وورجه به دندانم نخورد. آخر من با دهان باز می خندم. فرم کار داوطلبی بالی را مخض ماجراجویی پر کردم (تازه کتاب غذا عشق دعا را خوانده بودم و سفر به بالی با شن های سفیدش برایم حذاب بود که مامان زنگ زد... و بعد بیمارستان. چند ماهی عملا هیچ هیچ شادی نداشتم. با دوستانم برای خودم بیرون نرفتم. خونه خاله زهرا بودیم. برگشتیم. توی تلگرام پیام داشتم: یه خبر دارم خیلی بده. نمی تونم بگم. داداشم بود ازاتاق بغل. ترسیدم. خیلی بده که خبرهای بد آدم بشود مرگ و بیماری. نه افتادن درس و رد شدن از مصاحبه کار و شکست عشقی. زدم چی؟ زد امشب خانم فلانی اینا تصادف کردن. با یک ایموجی زرد گنده ناراحت. حالم بد شد. از تجربه تصادف قبل زدم خوب میشن. رفتم اتاقش. گفت خیلی ناراحتم... وقتی گفت مهربان ضربه مغزی شده حالم خیلی بد شد.  بابا می گفت براش دع از همه جا و هیچ جا...ادامه مطلب
ما را در سایت از همه جا و هیچ جا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nobodeyb بازدید : 15 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 20:38

خیلی وقت است ننوشته ام. حرفی هم نبوده. حرف های من برای نوشتن وقتی می آیند که با خودم خلوت کنم. دوست دارم از کتاب "من" شروع کنم. اما اولش می روم سراغ "گل آفتابگردان". غزل معروف شفیعی کدکنی. به سَحَر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره، تو به آب ها سپاری ه از همه جا و هیچ جا...ادامه مطلب
ما را در سایت از همه جا و هیچ جا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nobodeyb بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 8:02